یه خواب!
یه روز صبح از خواب بیدار شدم خواب شب قبلم اومد توی ذهنم.ساینا 4 ماهه شده بود توی کالسکش داشتیم می رفتیم یه هو بارون شدید شروع شد ساینا از توی کالسکش پرت شد بیرون بارون شدید داشت می ریخت توی صورتش منم با گریه برش داشتم.رفتیم خونه خاله الهه اونجا به الهه جون گفتم یه همچین اتفاقی افتاده باید سفره حضرت رقیه بندازم توی امامزاده صالح(ع).حالا می خوام نذرمو ادا کنم.انشالله
ساینا 21 شهریور واسه اولین بار رفت آرایشگاه و موهاشو مرتب کرد اما عکس نداره آخه خانوم آرایشگر اجازه نداد.
امروز صبح هم واسه اولین بار تخم مرغ نیمرو خورد اونم کامل.
خدارو شکر.
برین ادامه مطلب.
.
عشق آب بازی و حموم
احساس موفقیت بعد از ترکوندن لب تاپ
اینجا هم جوراباشو شدم خیسه اما می رفت می آورد که پاش کنه
آماده شده با بابای برن بیرون
زیبایم دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی