ساینای عزیزساینای عزیز، تا این لحظه: 12 سال و 2 روز سن داره

سیمرغ زندگیمون

پرنسس حرف میزنه

مامان قربونت بره چند روزه که موقع بازی کردن همش میگی دددددددد الهی من تورو بخورم این گاو قرمز نازم عمو کاظم جونت از شمال واست آورده ...
21 آذر 1391

بدون عنوان

بازم دیشب نخوابیدی.بازم مامان تا ساعت 6 صبح بیدار بود.دیگه نمی دونستم مشکلت چیه.صبح تا 10:30 صبح با هم خوابیدیم بعد بابای ما رو برد بیرون همراه خاله زهرا و عمو محمد شما هم حسابی دیزی خوردی نوشجونت گلم امروز دختر خوبی بودی مامانو اذیت نکردی.ممنونم خانم ...
17 آذر 1391

دلنوشته

دختر که باشی می دونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پدرته... دختر که باشی میدونی همه دنیات پدرته... دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی چه کنارت باشه چه نباشه قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته.
17 آذر 1391

پرنسس بادکنک سوار

چند روزه که همش دمر میخوابی پاهاتو به زمین فشار میدی.جیغ میکشی فکر کنم دیگه تصمیم گرفتی سینه خیز بری.دو شب هم که خیلی بیقرار بودی تقریبا تا صبح بیدار بودیم.فکر کنم واسه دندونات بود.عزیز مامانی   ...
16 آذر 1391

پرنسس و روروک

مامان خیلی دوست داشت شما زودتر راه بری واسه همین همش امتحان می کردم ببینم کی پات به زمین میرسه اینم اولین بار همین که گذاشتمت شروع به خوردن اسباب بازیهای جلوت کردی. پاهای نازتم خیلی کوچلو بود واسه همین زودی درت آوردم.قربون اون کله کم موت بشه مامان ...
16 آذر 1391