ساینای عزیزساینای عزیز، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

سیمرغ زندگیمون

بدون عنوان

اینم 16 مهر که ساینا خانوم به مشهد رفته بود البته سالگرد ازدواج مامانو بابا هم بود و تقریبا 4 ماه و نیمش بود.فدات بشم گل خانوم ...
26 ارديبهشت 1392

پرنسس میخواد راه بره

این عکس که یه کم هم تاره مربوط به زمانیه که ساینا واسه اولین بار تونست بدونه کمک وایسه منم زود دوربینو آوردم و عکس گرفتم چون تکون می خورد تار شد.راستی امروزم تولد بابا محمد. منو ساینا هم کلی واسش تدارک دیدیم.میخوایم شام هم ببریمش بیرون نهار دلخواهشم که میگو با سس تارتار درست کردیم که خیلی خوشحال شد تازه کیک و کادو.... کلی کارا کردیم با پرنسسم چون اولین تولد که دخترکم هم توش حضور گرم داره عزیزم منو دخترکم خیلی دوستت داریم امیدوارم همیشه کنار ما باشی تولدت مبارک ...
21 ارديبهشت 1392

ساینا دیگه بزرگ شده

دخترکم دیگه داره یک سالت میشه عزیزم تقریبا 7 روز مونده سال گذشته حالا من داشتم آخرین روزهای با هم بودنو سپری می کردم که خیلی هم مشکل بود بی خوابی های شبانه. فشار خون بالا .کلی هم بادکنک شده بودم که بابا همش بهم میگفت کیک یزدی اما گذشت چقدر هم زود گذشت عزیزم و تو حالا یک ساله که عضو خونواده کوچیک ما شدی.تمام شیرین کاریهات رو تا جای که تونستم ثبت کردم اونقدر منو بابا ذوق تو رو داشتیم که 50 روزگیت بردیمت آتلیه یادش بخیر راستی عکسای آتلیه 10 ماهگیتم آماده شده تونستم واست توی وب میذارم. منو بابا به عشق تو نفس میکشیم تولدتم یک هفته رودتر مبارک ...
21 ارديبهشت 1392

پرنسس 11 ماهه

سلام با شرمندگی تاخیر تبریک 11ماهگیت مامان جون عزیز دل مامان یک ماه دیگه گذشت مامان هم توی این هفته مریض بود واسه همین نتونستم بیامو وبتو آپ کنم همش خواب بودم.شما هم دختر خوبی بودی گلم ممنون.عزیز مامان توی این ماه دستتو میگیری و بلند میشی یه کم هم وزن گرفتی خدا رو شکرداری یک ساله میشی عزیزم خوراکی مورد علاقتم بستنیه به عنوان میان وعده بهت میدم البته کلا همه چیو دوست داری وابستگیت به من هم خیلی زیاد شده این بار آقای دکتر گفت که بهت کمتر شیر بدم به خاطر وزنت دیگه این که فضولی یا همون حس کنجکاوی هچنان در حد بنز راستی پرنسسم مامان و بابا رو تقریبا میتونه کامل تلفظ کنه یعنی هدف دار فقط حروفو میکشه(مامااااااااااااااان.بابااااااااااا)عشقمی ع...
21 ارديبهشت 1392

پرنسس قابلمه سوار!

  13 اردیبهشت خونه ما مهمونی بود که عمو و عمه های ساینا خانم خونه ما دعوت بودن منم که میخواستم غذا درست کنم دیدم ساینا به این قابلمه خیلی علاقه داره گذاشتمش توش که خیلی هم کیف میکرد عشقمی مامان ...
21 ارديبهشت 1392