پرنسس هجده ماهه ما
روز پنجشنبه همراه مامان جون و باباجون رفتیم مرکز بهداشت البته صبح زود اخه متاسفانه واکسن ساعت ده به بعد تموم میشه.قد و وزنو انجام دادیم خیلی ترسیده بودی با برخوردای خیییییییییییلی خوب مامورین بهداشت هم که دیگه خیلی بهتر شدی من نمی دونم اینا حقوق میگیرن که چیکار کنن.بعدم که آروم شدی اومیدم واسه تزریق واکسن یه دونه روی بازو و یکی هم روی پات که خیلی گریه کردی اما اشکال نداره واسه خودته و سلامتیت عشقم قطره فلج اطفال هم که نیست شده بود.گفتن تحریممممممممممم!!!!!! خلاصه اومدیم خونه منم که خیلی ناراحت واسه قطره بابا محمد پیشنهاد داد به مطب دکتر خودت زنگ بزنم خدا رو شکر زنگ زدم و دکتر مهربون خودت داشت رفتیم و دادن خوردی خیالم راحت شد.شبم طبق معمول همیشه که واکسن میزنی تب شدید با اینکه هر شش ساعت استامینوفن رو می خوردی تازه خوب هم راه نمی رفتی تا امروز هم لنگ میزدی.خلاصه دیگه راحت شدی تا انشاالله هفت سالگی عشق مامان راستی اینبار بابا محمد به خاطر کارش باهامون نبود خیلی هم ناراحت بود عیب نداره.
لطفا واسه دیدن عکسای پرنسسم برین ادامه مطلب
ساینا رو بیشتر وقتا اینطوری میبینین هر چیزی که پیدا می کنه میزاره رو سرش فکر می کنه روسریه آخه با حجابه عشقم
شهادت حضرت علی اصغر نذری دارم واسه ساینا جونم این لباس مشکی هم واسه همین روزا گرفتیم
اینم نی نی ما که خیلی هم اجازه نمی داد اینو سرش کنم واسه همین عکسش زیاد جالب نشد